- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
خـدا به روز قـیـامـت به دادِ مـا بـرسد ز روی لطف و کرامت به دادِ ما برسد گـناه پـشت گـناه و حـرام پـشت حـرام مگر که اشک نـدامـت به دادِ ما برسد مگر به برکت این سفـرههای افطاری به لحـظـههای اجـابـت به دادِ ما برسد خـدا به دید عـدالـت نظـر کند؛ زاریم! مـگـر به دیـدِ عـنـایت به دادِ مـا برسد چو مرگ داخل بستر گره گشایم نیست خـدا کـنـد که شـهـادت به دادِ ما برسد نه روزهای؛ نه نمازِ درست و درمانی مگر دو وعـده زیارت به دادِ ما برسد ولایتِ عـلـی و آل اوسـت هـسـتـیِ مـا امـیـد مـاسـت ولایـت به دادِ مـا بـرسد به لطف و یاریِ حق در مجالس ارباب خودِ حـسـین، نـهـایت به دادِ مـا برسد سری به نیزه بلند است و دخترش بیتاب خـدا به بـنـدِ اسـارت به دادِ مـا بـرسـد به گریه گفت، روی نیزه با علمدارش نگـاه کن؛ که نگـاهـت به دادِ ما برسد
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
ایکه با آلودهای چون من مدارا میکنی دردهـایم را به یک نـالـه مُـداوا میکنی تو کریمِ سفرهداری من گـدایِ دوره گرد با گـدایِ خود همیـشه با کَـرَم تا میکنی منکه امروزم همیشه بدتر از دیروز شد راحتم کن پس چرا امروز و فردا میکنی تاجوانی دیدهگریان عـذرخـواهی میکند با مـلائک مینـشـیـنی و تمـاشا میکـنی هرکسی را دوست داری همنشین خود کنی پایِ او را یک سحر صحنِ نجف وا میکنی لایق لطـفـت نـبـودم، من که میدانم اگر لطف بر ما میکنی با عشقِ مولا میکنی تاکه میگویم حسین، عرشِ تو میریزد بهم گوئیا در سینهام ششگوشه بر پا میکنی هرکه بر پیشانیاش بنوشته «زوّارالحسین» در قیامت زود میگـردی و پیدا میکنی گریهکنهایِ حسین محشر مُعَطّل نیستند راهشان را جانب بابُ الحسین وا میکنی شک ندارم هرکسی شد بیشتر خرجِ حسین عاقبت او را جنان مهمانِ زهـرا میکنی هرکه آمد صحنِ سلطان، گوشۀ بابالجواد کربلایش را همان لحظه تو امضا میکنی یعنی امسال اربعین من هم خدائی میشوم؟ از نجـف پـایِ پـیاده کـربـلایی میشوم؟
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
کار تو لطف و رأفت و عفو و محبّت است حتی اگر عـذاب کـنی باز رحمت است تو آنهـمه عـنایت و من این همه گـنـاه اقـرار میکـنم که خـلاف مـروّت است با آنکه وهـمهـا به جـلالـت نـمیرسـنـد کارت همیشه با من مسکین رفاقت است با آنکه هـست نـامـۀ اعـمـال من سـیـاه بر درگه تو آبرویَم اشک خجـلت است از بس که نـاز عـبـد گـنهکار میکـشی انگار میکند که نیازت به طاعت است یک عـمر با تو بودم و نـشـناختم تو را این عمر نیست غفلت و اندوه و حسرت است بـا ایـن هـمـه گـنـاه عـزیـزم نـمـودهای بر خاک بنـدگیت مرا روی ذلت است شکـر خــدا کـه بـا هـمـه آلـوده دامـنـی دست و دلم به دامن قرآن و عترت است ثبت است در جـریدۀ اعمالم این حدیث یک «یاعلی» فشردۀ صدسال طاعت است «میثم» ز دوسـتی عـلی دست برمـدار زیـرا تـمـام دیـن الـهـی مـحـبـت اسـت
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
باز بـا شـرمـنـدگی مثـل هـمـیـشه آمـدم با امـید و آرزوی عـفـو این در را زدم گردنم را کج نمودم، کاسۀ چشمم پُر آب یا عظیم العفـو از این خانه ننمایی ردم سفره دل را فـقـط پیـش شما وا میکـنم آبـرویم را مریـزی، گرچه میدانی بدم یا غیاث المستغیثین دست من را هم بگیر گوش کن بر این همه فریادهای ممتـدم مثل بدهایی که بخشیدی و خوبانی شدند چشم پوشی کن تو از ظلم و گناه بیحدم دست من خالی ست، اما واسطه آوردهام دسـت بر دامـان پـاک اهـلبـیتِ احـمدم
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
یا بسوزان در میان شعله خاکـستر شوم یا ببخش این بنده را، آدم شوم بهتر شوم من قیامت پیش رو دارم که گریه میکنم وای اگر آنروز عریان وارد محشر شوم هر عذابی هست باشد من تحـمل میکنم نه نمیخـواهم که ننگ آل پـیغـمبر شوم رحمت تو بیشتر از این گناهان من است مرگ بر من گر که یک لحظه جدا زین در شوم من از اول خاک بودم خاک نعلین عـلی ای خدا نگذار تا روزی که هستم زر شوم ای گنهکاران گرفـتاران علیکم بالنجـف دارم امشب میروم در محضرش قنبر شوم فاطمه امشب میآید کـربـلا پیـش حسین کاش من هم همسفر با حضرت مادر شوم یا بُنیَّ دشنه دست از حنجر تو برنداشت حق بده از داغ ذبحت دم به دم مضطر شوم
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
آمـدم غــرقِ خـطـا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا سَـیّـدی اِغْــفِـرْ لَـنـا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا من که یا ربّ آمدم در دل شب آمدم آمـدم بـا صـد رَجـا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا این تویی معبود من شاهد و مشهود من مـهـربـان مـن خـدا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا من که بشکسته پرم از همه مُجرمترم حـال میخـوانم تو را؛ رَبَّـنا یا رَبّـنا ای تو سَتّارُالْعُیُوب ای تو غَفّارُالذُّنُوب ای همه لـطف و عـطا؛ رَبَّنا یا ربَّنا یا مُحِبُّ الصّابِرین یا مُحِبُّ الْمُحْسِنین ای هـمه جـود و سخـا؛ رَبَّـنا یا رَبَّنا یـا حَـبـیبَ الْاَتْـقـیـا، یا اِلـهَ الْاَغْـنـیـا یا اَنـیـسَ الْاَصْـفـیـا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا من غریب و بیکَسَم خسته و دلواپَسَم دیـگـر افـتـادم ز پـا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا سویت آوردم پناه بگذر از این روسیاه این من و این اِلـْتِـجـا؛ رَبَّـنا یا رَبَّـنا بندۀ بُحرانیات؛ کـرده نافـرمانیات دارد او شـور و نـوا؛ رَبَّـنا یا رَبَّـنـا بنده را مـولا تویی خالـق والا تویی گـویـمت حـمد و ثـنـا؛ ربَّـنا یا رَبَّـنا با همه گمراهیام، در عمل کوتاهیام رفته دل در کـربـلا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا این من و این چشمِ تر شعله دارم در جگر بـر شـهـیـد نــیـنـوا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا میرود جانم ز تن بر شهید بیکـفن بر شـهـید سـر جـدا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا یا مَتین و یا مُبین، یا اَمین و یا مُعین «یاسر» آمد چون گـدا؛ رَبَّنا یا رَبّنا
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
گــدا را تـو بـا دیــدهٔ تــر بـبـخـش بکـوبـم سـر خـویش بـر در ببخش بـیـا قـبـل از آنـی کـه رسـوا شـوم به پـیـش همه روز مـحـشر ببخش بــه أمــن یــجــیـب امـــام زمـــان تو را جان آقـای مـضـطـر ببخـش شــدم خـاکِ نــعـلـیـنِ شــاه نـجـف مرا این سـحـر جـانِ حـیدر ببخش گــنــاهــان فـــرزنـــدهــا را بــیــا دمِ آخـری جـانِ «مـادر» بـبـخـش قـسـم میدهـم جـانِ آن که خـودش گـرفـتار شد پـشـت یک در ببخش بـحـق زمـیـن خــوردهٔ کــوچــههـا زمین خـوردهها را تو بهتر ببخش ولی مقصد روضه کرب و بلاست مـرا بـا غــم شـاه بـیسـر بـبـخـش حـسـیـن نـاجـی ما گـنهکـارهاست به ارباب مان هر چه نوکر ببخش به گـودال هم فکـر ما بود و گفت: مـحـبّـان مـن را مـطـهـر، ببـخـش همان لحظه زینب صدا زد حـسین اگـر زنـده مـانـدم بـرادر بـبـخــش نـشد ای حـسـین جـان بـپـوشانمت تو عریان شدی بین لشگـر ببخـش
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
بــیـــدارم و امــا دل بـــیـــدار نــدارم در تـوشه به جـز این دل بیـمار ندارم گفـتی که بیا تـوبه کن و بندۀ من باش صد حیف که من گوش بدهکار ندارم صد بار به رویم در این خانه گشودی امـا مـن بـیــچـاره بـه تـو کـار نـدارم این چشم خـطاکـار شده مـایۀ خجـلـت در روضه دگـر چـشم گـهـربار ندارم این بار ضرر کن، بخر این عبد گدا را من جز تو در این شهر، خریدار ندارم من در دو جهان دل به علی دادهام و بس جـز بـا عـلـی و آل عـلـی کـار نـدارم میسوزم از این سوز که سربار حسینم ســربـار شـدم، هـمّـت عـیّــار نــدارم میسوزم از این روضه که با گریه حسین گفت: ای اهل حـرم مـیـر و عـلـمـدار ندارم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
شب است و گریه و ناله کنم به حال خودم که مرهمی بگذارم به روی بـال خودم بگـیر دست کـسی را که اوفـتـاده ز پا مرا تو وانـگـذاری دمی به حال خودم مـیـان آتـش شـرم و گـنـاه مـی ســوزم که آب میشوم از هُـرم انفـعـال خودم مرا بـبـخـش که دربـنـد پـنـجـۀ نـفـسـم شکایتی نکنم چون که خود وبال خودم زبس که خـار گـنه میرود به پای دلم به دست خویش کَنَم چاه، بر زوال خودم همیشه غرق سؤالم، چه میکنم با خود؟ چسان جواب برآرم، براین سؤال خودم به غیر گریه چو طفلان مرا زبانی نیست چگـونه حرف زنـم با زبان لال خودم مـرا به حُـرمـت آل عبا تو میبـخـشی تـمـام عـمـر بر این بـاور خـیال خودم به محضر تو «وفایی»به گریه میگوید بـبـر مرا به سـوی وادی کـمـال خودم
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم
باز پوشـاندی گـناهم را و مشـتم وا نشد باز هم این بنده پیش هیچکس رسوا نشد ماندهام تا که گناهم را کجا مخـفی کنم؟ این گـناهـانِ کـبـیره هیچ جـایی جا نشد خواستم تا بـین آغـوشِ کسی گـریه کنم هرچه گشتم خوبتر از تو کسی پیدا نشد خـواسـتم مثـلِ تـمـام بنـدگـانِ خـوب تو چـند روزی بنـدۀ خـوبـی شـوم امـا نشد خواستم تا چند روزی توبهام را نشکـنم هرچه کردم آخرش یک روز هم حتی نشد آبـرویی را که با بدبـخـتی و بیـچـارگی قطره قطره جمع کردم آخرش دریا نشد خوش به حالِ آن کسی که رو سفید فاطمهست مثل من این روزها شرمندۀ زهـرا نشد
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم
کجا به بندۀ شـرمـنده حرف غـم بزنی کـریم هـسـتی و باید دم از کـرم بزنی گـشودهای درِ رحمت مرا صدا زدهای که جُرم و معصیتم را خودت قلم بزنی اسیر نَفْسم و میخـواهم از تو با یادت بـساط نـفـس و هـوای مرا بـهـم بـزنی تو قادری که ز نورت، به سینهام نقشی به روشـنایی و رنگ سـپـیـدهدم بـزنی «قدم گذار و فرودآ که خانه خانۀ توست» هـنـوز مـنـتـظـرم در دلـم قــدم بـزنـی حصار امن تو ره را به دیگـران بنـدد بـه روی بـام دلِ مـا اگـر عـلـم بـزنـی اگر که پاک کنی از گـنه «وفایی» را شـب تــولــد او را خــدا رقــم بــزنـی
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
گرچه بر این آستان روی سیاه آوردهام شرمـسارم، اشکهایم را گواه آوردهام دست خالی در ضیافت آمدن شایسته نیست من برایت کـولـهباری از گـناه آوردهام در جزا پروندۀ ما را بـسوزان جای ما از قضا، من نامهای پر اشـتباه آوردهام بـاز کـن آغـوش خود بر بندۀ آلـودهای من به سـتّـار العـیـوبیات پـناه آوردهام خستۀ راهم، به یک لبخـند مهمانم کنید از خـرابـات هـوس، حال تـباه آوردهام دل بریدم از همه، دل بستهام بر مِهرِ یار رخصتی فرما، رفیقی نیمهراه آوردهام کارهایم زشت بود اما نهادم زشت نیست مهر مولایم علی را عـذرخواه آوردهام پای من لغزید و دستم را گرفت این روضهها نـیـمهجـانی از کـنـار پـرتـگـاه آوردهام تحفهای دارم که بیشک حاجتم را میدهند انــدکـی تـربـت بـه درگـاه الـه آوردهام داغ بر دل، اشک بر رخ، آرزومند نجات مثل حُر رو بر مسـیح قـتـلگاه آوردهام
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم
در باز کن که خـسـتهتـرین بـنده آمده تـنها و سـر به زیـر و سرافکـنده آمده هـــمــراه بـا امــیــد بـه آیــنــده آمــده بـا ایـن کـه دیـر آمـده شـرمـنـده آمـده شرمـندهاش نکن که گـرفـتار میشود جرمش اگر نبخشی دلش زار میشود غـرق گـنـاه آمـدهام مـیکـنـی قـبـول؟ با اشـک و آه آمـدهام میکـنـی قـبول؟ مـابـیـن مـاه آمـدهام مـیکـنـی قـبـول؟ رویـم سـیـاه آمــدهام مـیکـنـی قـبول؟ مثـل هـمیـشه مـطـمـئـنم رد نـمیکـنی با اینکه من بـدم تو به من بد نمیکنی رویـم نمیشـود که صـدایت کـنـم خدا در کولـهبـار بندگـیام نیست جز خطا با این دلی که نیست درونش به جز ریا یک عـمر کـار و بار دلـم بـوده ادعـا من از خودم به خاطر معصیت عاصیام شرمنـدهام برای هـمین آس و پـاسیام در بـینـوایـیام تـو نـوا مـیدهی مرا بغض شکـسته؛ حال بکا میدهی مرا بیقـیـمتـم اگر چه؛ بـهـا میدهـی مرا با یاد خود به سیـنه صفا میدهی مرا میخـوانـمت؛ اجـابت سـبز دعا تویی روشـنتـرین ضمیـر دل بنـدهها تویی غـفـلت حصار بسته به دور و بر دلم رحـمی نما به گـریـه و چـشـم تـر دلم مـرهـون رحـمـتت شده پـا تا سر دلـم نـامـت نـوشـتـهام به روی سردر دلـم راضی نشو دلم به کسی جز تو رو کند با یک نفر به غیر خودت گـفتگو کند حـالا تو هـستی و دل بیعـار بـندهات شرمـنـدگی و خـجـلت غـمبـار بندهات آشـفـتـه حـالـی و دل بـیـمـار بـنـدهات تنها تو هـسـتی با خبر از کار بندهات پس لطف کن بیا و مرا بیخبر ببخش در خلـوت شبانه و وقت سحر ببخش
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم
قـلب مـرا نـرم کـرد، دیـدۀ بـارانیام تَر شده سجـاده از اشکِ پـشـیـمانیام از همه دلرحمتر، از همه نزدیکتر هرچه بـرنجـانَـمـت بـاز نـمیرانیام عــمـرِ تــبــاهِ مـرا، بـارِ گـنــاهِ مــرا باز بدان ای رئـوف از سر نـادانیام از تو چه پنهان پُر از حسرتِ دنیا شدم از تو چه پنهان پُر از بیسر و سامانیام بندۀ شرمندهات عاشقِ تو بود و هست خواه ببـخـشاییام، خواه بـسـوزانیام
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
باز هم با رحمتی مشهود بخشیدی مرا تا که یک «العفو» گفتم زود بخشیدی مرا اشکـهایم راهیِ دریـای غـفـران تو شد غرق کردی بنده را در جود بخشیدی مرا بد شکـستم تـوبههـایم را ولیکن باز هم تا که برگشتم! شدی خشنود بخشیدی مرا من گنهکارم ببین پروندهام سنگین شده گفتم و با شیوهای پُر سود بخشیدی مرا شد حسابم پاک و شد عشقِ تو سودِ این حساب پاک شد هر قدر عصیان بود! بخشیدی مرا تا ابد چـشم امـید من به تو محـدود شد بسکه بیاندازه نامحـدود بخـشیدی مرا خواند در گوشم که برگرد و نرو، توبه نکن تا که نفْسم را کنی نابود بخشیدی مرا!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
بیـچـاره و فـقـیرم، یارب الهی العفـو از دست خود اسیرم، یارب الهی العفو کم معصیت نکردم! کافیست خبط و خسران ابلـیـس کرده پیـرم، یا رب الهی العفو
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
امشب گـنـاهِ دل را با آبِ توبه شـسـتم من با خدای خوبم عهدی دوباره بـستم گـفـتم که بارالـها! من عـبدِ رو سـیاهم چون پـردۀ حـیا را با هر گـنه گـسستم از لطفِ بیکرانت یک فرصتی دگر ده شاید که فائق آیم از هر چه فعـلِ پستم خود شاهد و گـواهم در ورطـۀ گـناهم بر خوانِ رحمتِ تو دور از ادب نشستم در شکرِ نعـمـتِ تو من فـاقـدِ سـپـاسـم در کفر و ناسپاسی آخر بگو که هستم آگه ز هر خـطـایم امّـا سـر از نـدامت در دفـتـرِ تـمـرّد تـقـصـیـرِ در الـسـتـم اغماض از خطا کن این رو سیه ببخشا آن روز اگر تو دادی پروندهام به دستم یـا رب تـفـضّلی کن بر بـنـدۀ حـقـیرت در کوی حقپرستان از جان تو را پرستم ای منتهای رحمت بر من عـنایتی کن گرچه سر از جهالت عهدِ تو را شکستم یا رب ز درگهِ خود این روسیه مرانی من هر که هرچه هستم آن بنده تو هستم!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
گـفـتـند خالق تو، دارد بـنـای عـفـوت با سر دویدهام چون دارم هوای عفوت از روسیاهِ بدکار یک بار، دل نکندی جرم مرا نوشتی، یک عمر پای عفوت حسّ غـریـبهها را اصلاً ندارم اصلاً! تو عاشق گـنهکار، من آشـنای عفوت خواب از سرم پریده، از بسکه گریه کردم دنبال خود کشیده، من را صدای عفوت سـربار بـودم اما من را بغـل گـرفـتی بار عـذابم افـتاد، بر شانههای عفـوت خون مرا بریـز و تـرس مرا مریزان چون بیشتر میارزد، خوف و رجای عفوت بیآبـرویـیام را اهـل کـسـا خـریـدنـد آخر مرا کـشیدند، زیر عبای عـفـوت یارب گدای ارباب، دارد هوای ارباب با تذکره بگو که این هم بجای عفوت
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
بُـردم تو را ز یـاد و به یـاد منی هنوز شبها مـرا به اسم، صدا میزنی هـنوز از دامـن گـنــاه در افــتــادهام بـه چــاه اما چو مـاه در شب من روشـنی هنوز زین جسم ناتوان، چه به جز عجز دیدهای؟ ای روح بیکران! ز چه رو در تنی هنوز؟ بر چون منی که یوسف خود را فروختم رو میکنی به نـفـحـۀ پیـراهـنی هـنوز داری اگـرچه لـشـکـری از پـاکـدامنان مـشـتـاق دیـدن مـن تـردامـنـی هـنــوز گردنکشی مرا ز تو هـرچند دور کرد نزدیکتـر به من ز رگ گـردنی هنوز از من بـعـیـد نـیـسـت بـنـالـم، که آه را بـیـرون مـیآوری ز دل آهـنـی هـنـوز بر کـشـتـزار عـمر خود آتش زدم ولی در جستجوی دانه در این خرمنی هنوز تکـرار شـد خـطـای من اما خـدای من در کار عیب پوشی و بخـشیدنی هنوز
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیه السلام
برای دردهایم روز و شب فکر دوا کردم برای جرعهای از جام فیض تو دعا کردم تو گفتی رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِیلاً، به روی چشم رسیدم تا به اُدْعُونِی تورا از جان صدا کردم مرا قُـلْ یٰا عِـبٰـادِی، اَلَّـذِینَ أَسْـرَفُوا امید چرا که از ولادت تا کنون خبط و خطا کردم تو با لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اَللّٰهِت مرا خواندی من این دل را به مهر و رحمت تو آشنا کردم فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ سخن از عهد بستن شد و با خود گفتم آیا بر عقود خود وفا کردم؟ تو پرسیـدی أَلَمْ أَعْـهَدْ إِلَیْکُـمْ یٰا بَنِی آدَمَ؟ نه واللهِ؛ رَهَم را از صراط تو جدا کردم أَ لَمْ یَعْـلَـمْ بِـأَنَّ اَللّٰهَ را خـواندم نفـهـمـیدم کجا محض رضای تو کمی شرم و حیا کردم؟ من نادان به فکر خود نمایی و ریـا بودم تمام کـارهایم را من از روی ریـا کردم خوش آنان که رَضِیَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهاند بدا بر حال همچون من که بر خود بد روا کردم تو گفتی این جهان لهو و لعب، باشد متاعش کم ولی دل را به دنیا و متاعش مبتلا کردم إِذِ اَلْأَغْلاٰلُ فِی أَعْنٰاقِهِمْ میترسم از آن روز مرا رحمی نما یارب اگر چه ظلم ها کردم به إِنَّ اَللّٰهَ تَوّٰابٌ رَحِـیمات میدهم سوگند ببخش آن جمله اعمالم که تنها در خفا کردم خودت گفتی برای قُربِ من با واسطه آئید دلم را خوش به اولاد کریم مرتضی کردم برای این که گردد شاملِ حالِ دلم لطفت نشستم دست بر سینه و رو بر کربلا کردم برای آنکه گردد ضامنم شاهِ غریبِ طوس دو خط روضه، دو قطره اشک هم نذرِ رضا کردم سخن از روضه شد یاد لب خشک علی اصغر در آن وقت و در آن ساعت میان گرگها کردم میان کوفیان یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی گفت فدای غربتش باشد اگر بُغض و بُکا کردم
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
هـرکار میکـنـم که نـلغـزم نـمیشود پیش تو سر شکـسـته نبـاشم نمیشود هر قدر هم هوای مرا داشت لطف تو امـا دوبــاره بــنـدهات آدم نـمـیشـود
: امتیاز
|